می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل افسرده و دیوانه خویش
این وبلاگ دیگه جایی برای من نداره ....جالبه خودم این وبلاگو زدم اما این جا بوی غصه میده .برام شده آینه ای که پر از درده وقتی نگاهش میکنم یه صورت چروک با موهای سپید در برابرم تجسم میشه.
تا حالا به یه خونه متروک نگاه کردین ؟یه خونه کلنگی که رها شده باشه .اینجا واسم مثل همون خونه متروک کلنگیه یا شاید خودم مثل اون خونه شده باشم به هرحال قصد دارم این جا رو به حال خودش رها کنم اگر چه خیلی وقته که رها شده.....
من یه خونه متروک کلنگی تخریب شدمو حالا درحال باز سازیم دیگه حوضچه ندارم ، ماهی قرمزم رنگش پریده،پنجره هام رو به دشت باز نمیشن .............نمیذارم دلال ها ازم برج بسازن .......یه معمار خوب میتونه همه چیزو از نو بسازه.....
دلم نمیخواد از گله و شکایت و بغض و درد بنویسم.به یه شعر بسنده می کنم و این وبلاگ رو برای همیشه به حال خودش میذارم تا یه روزی کلا بسته شه و توی متروکیت خودش از بین بره.
در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب
شوید غبار ز بال و پر سپید
لب های جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
درهم دویده سایه و روشن
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب می فروزد در آذر سپید
همپای رقص نازک نی زار
مرداب می گشاید چشم تر سپید
خطی ز نور روی سیاهی است:
گویی بر آبنوس درخشید زر سپید
دست نگاه در افق دور
کاخی بلند ساخته با مرمر سپید.
"سهراب"
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل افسرده و دیوانه خویش
این وبلاگ دیگه جایی برای من نداره ....جالبه خودم این وبلاگو زدم اما این جا بوی غصه میده .برام شده آینه ای که پر از درده وقتی نگاهش میکنم یه صورت چروک با موهای سپید در برابرم تجسم میشه.
تا حالا به یه خونه متروک نگاه کردین ؟یه خونه کلنگی که رها شده باشه .اینجا واسم مثل همون خونه متروک کلنگیه یا شاید خودم مثل اون خونه شده باشم به هرحال قصد دارم این جا رو به حال خودش رها کنم اگر چه خیلی وقته که رها شده.....
من یه خونه متروک کلنگی تخریب شدمو حالا درحال باز سازیم دیگه حوضچه ندارم ، ماهی قرمزم رنگش پریده،پنجره هام رو به دشت باز نمیشن .............نمیذارم دلال ها ازم برج بسازن .......یه معمار خوب میتونه همه چیزو از نو بسازه.....
دلم نمیخواد از گله و شکایت و بغض و درد بنویسم.به یه شعر بسنده می کنم و این وبلاگ رو برای همیشه به حال خودش میذارم تا یه روزی کلا بسته شه و توی متروکیت خودش از بین بره.
در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب
شوید غبار ز بال و پر سپید
لب های جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
درهم دویده سایه و روشن
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب می فروزد در آذر سپید
همپای رقص نازک نی زار
مرداب می گشاید چشم تر سپید
خطی ز نور روی سیاهی است:
گویی بر آبنوس درخشید زر سپید
دست نگاه در افق دور
کاخی بلند ساخته با مرمر سپید.
"سهراب"
همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این
آیه ترا آه کشیدم آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن
سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من درنی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با
ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
دل من
که به اندازه یک عشقست
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان ......
به زانو نشسته
بر قربانگاه
خودش را دلداری می دهد:
گیرم که چشمهای مرا بست
گیرم که دستهای مرا بست
گیرم که لبهای مرا دوخت
گیرم که...
با آفتاب چه خواهد کرد
با ..
و کارد برهم مالیده می شود
_گیرم که آفتاب نیاید
....
خدا بگم این آقای کلوپی رو چی کار نکنه از کی بهش سفارش دادم این فیلمو با چند تا فیلم دیگه رو برام بیاره ...ای دریغ. منم چند تا عکس گذاشتم ازش یکم پیش زمینه بشه. به شما هم توصیه میکنم این فیلمو ببینین اما به کلوپیا سفارش ندین ها خودتون دانلود کنین والا به خدا. روایت فیلم 6 داستان مختلف هست که در این داستانها نشون داده میشه آدمها در طول زمان چه طور تغییر میکنن و اعمال هرکدوم چگونه میتونه روی زندگی شخص دیگه تاثیر گذار باشه یه قاتل ممکنه در نسل های بعد یه ناجی بشه و یا اصلا انسان نباشه....
به این قلم که نگاه میکنم ذهنم زیربار کلمات به مغز نرسیده کمر خم میکند.
گاهی وقت ها از همه ی احساسات انسانیم آنقدر خسته میشوم که دلم میخواهد تنها برای چند ثانیه همانند مجسمه ای خاموش باشم.
از تمام تصاویر درون ذهنم از حرف ها و کشمکش ها و تمام پرسش ها و پاسخ های بی سرانجام،
از همه چیز خسته ام و لحظه لحظه های زندگیم را به چشم می بینم.
همانند نوارهای فیلمی که به هم پیوند خورده اند.
در دور تند به صحنه ی آهسته می رسم.پرده ها را کنار می زنم.صدایی مبهم در گوشم می پیچد.
همانند خنده های صاف و ساده ی دخترکی بازیگوش
و دوباره به این جا می رسم تصویر مه آلود زندگی و ملودی گوش خراش بوق و ماشین ها و صدایی که می گوید:کات!
"یاس"
سراغی از ما نگیری نپرسی که چه حالیم
عیبی نداره میدونم باعث این جداییم
رفتم شاید که رفتنم فکرتو کمتر بکنه
نبودنم کنارتو حالتو بهتر بکنه
لج کردم با خودم آخه حست بهم عالی نبود
احساس من فرق داشت باتو دوست داشتن خالی نبود
بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون
چشام خیره به نور چراغ تو خیابون
خاطرات گذشته منو میکشه آروم
دانیال دستمال مرطوب را کشید روی صورتش و گفت:
_:شده عینهو جنگ جهانی دوم.همه مون داریم توی میدون مین زندگی میکنیم.
{مکث}دائم باید مواظب باشی پاهات روی مین نره.تا حالا اسم آنتونی فلو رو شنیدی؟
وقتی حرف میزد دستمال از جایی که لبهاش بود پف میکرد و بالا و پایین میرفت.پیرزن چیزی نگفت.
_(ادامه): اگه شانس بیاری و پاهات روی مین نره یه خمپاره که معلوم نیست از کجا شلیک شده می آد و ویییییییییژ می خوره وسط کله ت و تموم.
به همین سادگی......
دانیال رو به پیرزن دستمال را از روی دهان و بینیش عقب میزند.
_:خوشگله گفتم آنتونی فلو رو میشناسی؟
....
ادامه
اسکایفال (به انگلیسی: Skyfall) بیست و سومین فیلم از سری فیلمهای جیمزباند محصول سال ۲۰۱۲ و به کارگردانی سام مندس است. نیل پرویس، رابرت وید و جان لوگان نویسندگان این قسمت هستند. دنیل کریگ برای سومین بار در نقش جیمز باند ظاهر میشود و خاویر باردم نقش رائول سیلوا -بدمن فیلم- را اجرا میکند.این فیلم تاکنون پرفروشترین فیلم از سری فیلهای جیمزباند می باشد.در ضمن بسیاری از منتقدین از جمله راجر ایبرت در نقدهایشان نمرات بالایی به اسکایفال دادند.
جبمز باند در طی تعقیب گریزی نفس گیر در استانبول به اشتباه مورد هدف همکار خود ایو قرار می گیرد. از نظر سازمان جاسوسی انگلستان(MI6) باند مرده به حساب می آید ، تا زمانی که خود را نشان می دهد، اما با برخورد سرد مامور M (جودی دنچ) روبرو می شود. گویا توطئه ای در میان است. باند برای پیدا کردن یک هارد دیسک حیاتی به سراسر جهان فرستاده می شود در حالی که در پس تمام توطئه ها یک تروریست رایانه ای به نام رائول که از ماموران سابق MI6 است، قرار دارد.
قهرمان:دانیل کریگ در نقش جیمز باند
ضد قهرمان:خاویر باردم در نقش رائول سیلوا
رئیس مامور جودی دنچ درنقش( m) رئیس مامور 007
جفری مکناب منتقد ایندیپندنت گفت: «هرچند «اسکایفال» یک موفقیت تمام عیار نیست.....
تعداد صفحات : 9
ما می رویم و آیا درپی ما یادی از درها خواهد گذشت؟! ما می گذریم وآیا غمی به جای ما درسایه ها خواهد نشست؟! دوستان لطفا نظر بدید تا بتونم وب رو به خوبی به روز رسانی کنم. مایلم بدونم نظرات شما راجع به نوشته ها چیه؟!! متشکرم که از این وب بازدید میکنید.